زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام
بـاور نخـواهـد کرد چـشـمـان ترت را بـاور نخـواهـد کرد دشمن، بـاورت را قـقـنـوس بی پروای من آتـش نگـیـری طـاقـت نـدارم دیــدن خــاکـسـتـرت را یک ذرّه از این بیشتر مهـمان ما باش طـولانی اش کـن ایـن وداع آخـرت را یک دم نگاهم کن، نگـاهم کن، نگـاهی تا که بـبـیـنـی توی چـشمم مـادرت را یا ایها العـاشـق، دلم مـعـشـوق چـشمت با خود ببر میـدان برادر، خواهرت را در مقـتلت چیزی نمی بینم به جز خون مـی بـیـنـم امـا پـاره هـای پـیـکـرت را در دست طوفان بود دیدم وای طوفان می برد هم انگشت و هم انگشترت را از من تـوقـع داشـتـی سـاکـت بمـانم؟! وقتی به روی نـیـزه می بینم سرت را |